کجایند مردان بی ادعا ؟؟؟ 31 شهریور 1393 توسط زینی با چشمانی اشک آلود نشسته بود به تأدیب نفس. با تشر به خود می گفت: مهـــدی! خیال نکن کسی شده ای که این ها این قدر به تو اهمیت می دهند. تو هیـــچ نیستی، تو خــاک پــای بسیجیانی…همین طور می گفت و آرام آرام می گریست… مطلب قبلیمطلب بعدی