یار بی نظیر
وقتی عالم کسی با من فرق داشته باشد
اگر بخواهد بیاید پیشم
خدا خدا میکنم که نیاید.
وقتی هم که میآید، دعا میکنم که زودتر برود.
تا وقتی که پیشم باشد
حرفهایش اگر از عسل شیرینتر باشد
برایم زهر هلاهل است
و اگر نگاهش پر از مِهر باشد
گویی که سنگهای قهرش را به سویم پرتاب میکند.
او از چیزی حرف میزند که من دوست ندارم
غصۀ چیزی را میخورد که من نمیخورم
دلش برای چیزی میتپد که دل من برایش نمیتپد
چطور میشود که پیش این آدم شاد بود و تاب آورد؟
مرا ببخش آقای من!
از چیزهایی حرف میزنم که تو دوست نداری
غصۀ چیزهایی را میخورم که تو نمیخوری
دلم برای چیزهایی میتپد که دل تو نمیتپد
ولی با این حال گاه و بیگاه پیش تو میآیم.
اگر وقتی که میخواهم پیش تو بیایم
خدا خدا میکنی که نیایم
به من نگو
و اگر وقتی که پیشت آمدم دعا میکنی که زودتر بروم
به من نگو.
بگذار خیال کنم آمدن و پیش تو ماندنَم را دوست داری.
التماس میکنم کمی دیگر تحمّل کن!
دارم عالم خودم را میکِشم به سوی عالم تو.
#محسن_عباسی_ولدی