پدر غم های شیرین روزهای انتظار
پدر غم های شیرین روزهای انتظار
هر شب که دلم برای تو تنگ می شود، ابرها، با من گریه می کنند.
کاش به جای خاک، از کلمه آفریده می شدم تا سراپا شعر می شدم در ستایش تو!
تو، پدر غم های شیرین روزهای انتظاری. گاهی نوشتن دشوار است و از تو نوشتن دشوارتر.
اشک هایم، کبوترانی اند که آرزو دارند گره دخیل هایی شوند که به ضریحت بسته شده است.
بالش شب هایم خیس می شود از خیال 26 بهاری که کوتاه تر از همه پروازها، گذشت. عمری گذشته است و هنوز جهان نتوانسته از 6 سال امامت مهربانی هایت بگوید.
هنوز تنگنای روزهای زندان های پی در پی تو، گلوی جهان را می فشارد.
از روزی که تو مسموم شدی، بادها هر ثانیه سرفه می کنند.
شش سال، خورشید امامتت، بی وقفه می تابید تا لبخندهایت، جهانی را معطر کنند.
اما دیوارهای زندان، حصار آسمان امامتت شده بودند، تا هیچ روزنی، عطر نورانی ات را حس نکند.
سامره، شش سال زندان پی در پی ات شد و دیوارهای زندان، خستگی مدامشان را در عبادات مدامت گریه می کردند.
منبع: اشارات شماره 95 - عباس محمدی