آبگوشت دجال
13 مرداد 1394 توسط زینی
روزي پيامبر اكرم(صلي الله عليه و اله و سلم ) بسيار ناراحت بود بطوري كه رنگ چهره اش تغيير كرده بود. در اين وقت مردي آمد و خواست نزد حضرت رفته و مطلبي بگويد. اصحاب به او گفتند: امروز حضرت ناراحت است و صلاح نيست مزاحم او بشوي! مرد عرب گفت: به خدا قسم نزد او مي روم و او را مي خندانم و از ناراحتي بيرون مي آورم. پس مرد عرب نزد حضرت رفت و گفت: اي رسولخدا ما شنيده ايم كه دجال وقتي ظهور مي كند مردم در حالي كه در قحطي هستند مقداري آبگوشت يا آش براي مردم مي آورد و عده اي از گرسنگي مي ميرند، آيا اگر من او را ديدم از آن غذا نخورم تا هلاك شوم يا اينكه از آن غذا بخورم و وقتي سير شدم به خدا ايمان بياورم و از او دوري كنم ؟ حضرت بقدري خنديد كه دندانهايش پيدا شد، و فرمود: خدا تو و مؤمنين را از او بي نياز مي كند