من یک طلبه ی دختر هستم
پیوند: http://sdggr.blogfa.com/
پیوند: http://sdggr.blogfa.com/
نمكِ روضه مان را خودِ زينب بخشيد
شورِ ما زنده كند خِيلِ بني آدم را…
دبیر مجمع جهانی علی اصغر(ع):
روزنامه «هاآرتص» با تیتر «بمبهای خطرناک» به همایش شیرخوارگان حسینی پرداخت.
این روزنامه نوشت: ایران در حالِ سربازگیری برای خود است.
اخیرا نیز لایحهای در پارلمان انگلستان برای منع برگزاری مراسم شیرخوارگان حسینی در بریتانیا، با این بهانه که برگزاری این مراسم سبب ترویج خشونت در جوامع میشود تصویب شد.
114 فیلم کوتاه علیه این همایش ساختهاند.
همایش شیرخوارگان حسینی به طور همزمان در اولین جمعه ماه محرم، 16 مهر، ساعت 9 صبح در سراسر جهان برگزار میشود.
پیکرش را با دو شهید دیگر، تحویل بنیاد شهید داده و گذاشته بودند سردخانه.
نگهبان سردخانه تعریف می کرد یکی از شهدا آمد به خوابم و گفت: «جنازه من رو فعلا تحویل خانواده ام ندید!» از خواب بیدار شدم.
هرچه فکر کردم کدامیک از این دو نفر بوده، نفهمیدم؛ گفتم ولش کن، خواب بوده دیگه.
فردا قرار بود جنازه ها رو تحویل بدیم که شب دوباره خواب شهید رو دیدم. دوباره همون جمله رو بهم گفت.
این بار فورا اسمشو پرسیدم. گفت: «امیر ناصر سلیمانی» از خواب پریدم، رفتم سراغ جنازه ها.
روی سینه یکی شان نوشته بود «شهید امیر ناصر سلیمانی».
بعدها متوجه شدم توی اون تاریخ. خانواده اش در تدارک مراسم ازدواج پسرشان بودند؛ شهید خواسته بود مراسم برادرش بهم نخوره!
ساعتم زنگ زد ، چشمانم را که باز کردم ساعت 8 بود و من خیلی کار داشم . بلند شدم بعد از اینکه صبحانه ام را خوردم اتاقم را مرتب کردم و راهی حوزه شدم ، حس عجیبی داشتم .
چون قرار بود حوزه را برای ماه محرم سیاهپوش کنیم .
وقتی وارد سالن شدم و دیدم پارچه های مشکی ، کتیبه ها آماده ی نصب گوشه گذاشته شده ، با خود گفتم ، فاطمه ماه عاشقی نزدیک است .
اینجا نقطه شروع است ، تو هم آستین ها را بالا یزن هر چه می توانی برای آقا امام حسین انجا بده . با بچه ها دست به کار شدیم و پارچه ها را نصب کردیم .
شور و حال عجیبی در بین بچه ها بود . گفتم : یا حسین ببین چقدر عاشق و دلداده داری؟ همه برای ارباب بی کفنشان کار می کردند .
چه لذتی دارد کار برای اربابی که تمام هستی اش را در راه خدا داد و تو می توانی با کمترین کارها به او وصل شوی !
یادم آمد بزرگی می گفت : برای اباعبدالله هر قدمی که برداشته شود ولو اندک نزد خدا قرب زیادی دارد .
پس از گذشته ساعتی بچه ها همه پارچه ها را نصب کردند.
یکی از خانم ها لوازم تهیه شربت را هم آورده بود، بعد از اینکه شربت ها آماده شد رفتم جلو و سینی شربت را گرفتم به یاد سقای کربلا شربت ها را بین کنیزان حضرت زهرا پخش کردم .
چه حس زیبایی است سیراب کردن لب تشنگان .
کارها که تمام شد ایستادم و بک دل سیر به حسینیه ی کوچک مدرسه مان نگاه کردم ، که چه زیبا اینجا هم آماده ورود کاروان اباعبدالله شد ،
به خودم نهیبی زدم که طلبه جان آیا تو هم دلت را ، چشمانت را ، همه ی وجودت را آماده حضور دوباره امام حسین و کاروانش کرده ای ؟
ف.ز