من یک طلبه ی دختر هستم
پیوند: http://sdggr.blogfa.com/
پیوند: http://sdggr.blogfa.com/
آهنگری با وجود رنج های متعدد عمیقاً به خدا عشق می ورزید. روزی کسی از او پرسید: چگونه میتوانی خدایی را که اینهمه رنج نصیبت کرده دوست داشته باشی؟ آهنگر گفت: وقتی تکه آهنی را در کوره قرار میدهم و آن را روی سندان می گذارم و می کوبم تا وسیله ای بسازم؛ اگر به صورت دلخواهم درآمد میدانم که مفید خواهد بود, اگرنه آن را کنار میگذارم. همین باعث شده که همیشه به درگاه خداوند دعا کنم پروردگارا, مرا در کوره های رنج قرار بده، اما کنار نگذار.
در ازدواج، اصل قضيه محبت است. دخترها و پسرها اين را بدانند. اين محبتي كه خدا در دل شما قرار داده حفظ كنيد.
گلچینی از سخنان رهبری
74/10/17
.
از خیابان شهدا آرام آرام در حال گذر بودم!
.
اولین کوچه به نام شهید همت؛
محمد ابراهیم با صدایی آرام و لحنی دلنشین…
نامم را صدا زد!
گفت: توصیه ام اخلاص بود!
چه کردی…
جوابی نداشتم؛سر به زیر انداخته و گذشتم…
.
.
دومین کوچه شهید عبدالحسین برونسی؛
پرچم سبز یا زهرا سلام الله علیها بر سر این کوچه حال و هوای عجیبی رقم زده بود!
انگار مادر همین جا بود…
عبدالحسین آمد!
صدایم زد!
گفت: سفارشم توسل بود به حضرت زهرا و رعایت حدود خدا…
چه کردی؟
جوابی نداشتم و از شرم از کوچه گذشتم…
.
.
به سومین کوچه رسیدم!
شهید محمد حسین علم الهدی…
به صدایی ملایم،اما محکم مرا خواند!
گفت: قرآن و نهج البلاغه در کجای زندگی ات قرار دارد؟!؟
چیزی نتوانستم جواب دهم!
با چشمانی که گوشه اش نمناک شد!
سر به گریبان؛ گذشتم…
.
.
به چهارمین کوچه!
شهید عبدالحمید دیالمه…
آقا وحید بر خلاف ظاهر جدی اش در تصاویر و عکس ها!
بسیار مهربان و آرام دستم را گرفت؛
گفت: چقدر برای روشن کردن مردم!
مطالعه کردی؟!
برای بصیرت خودت چه کردی!؟
برای دفاع از ولایت!!؟
همچنان که دستانم در دستان شهید بود!
از او جدا شدم و حرفی برای گفتن نداشتم…
.
.
به پنجمین کوچه و شهید مصطفی چمران…
صدای نجوا و مناجات شهید می آمد!
صدای اشک و ناله در درگاه پروردگار…
حضورم را متوجه اش نکردم!
شرمنده شدم،از رابطه ام با پروردگار…
از حال معنوی ام…
گذشتم…
.
.
ششمین کوچه و شهید عباس بابایی…
هیبت خاصی داشت…
مشغول تدریس بود!
مبارزه با هوای نفس،نگهبانی دل…
کم آوردم…
گذشتم…
.
.
هفتمین کوچه انگار کانال بود!
بله؛
شهید ابراهیم هادی…
انگار مرکز کنترل دل ها بود!!
هم مدارس!
هم دانشگاه!
هم فضای مجازی!
مراقب دل های دختران و پسرانی بود که در دنیا خطر لغزش و غفلت تهدیدشان میکرد!
ایثارش را دیدم…
از کم کاری ام شرمنده شدم و گذشتم…
.
.
هشتمین کوچه؛
رسیدم به شهید محمودوند…
انگار شهید پازوکی هم کنارش بود!
پرونده های دوست داران شهدا را تفحص میکردند!
آنها که اهل عمل به وصیت شهدا بودند…
شهید محمودوند پرونده شان را به شهید پازوکی می سپرد!
برای ارسال نزد ارباب…
.
پرونده های باقیمانده روی زمین!
دیدم شهدای گمنام وساطت میکردند،برایشان…
.
اسم من هم بود!
وساطت فایده نداشت…
از حرف تا عمل!
فاصله زیاد بود…
.
.
دیگر پاهایم رمق نداشت!
افتادم…
خودم دیدم که با حالم چه کردم!
تمام شد…
تمام
.
.
.
.
از کوچه پس کوچه های دنیا!
بی شهدا،نمی توان گذشت…
شهدا
گاهی،نگاهی…
امام خامنه ای (حفظه الله): همين ايستادگي شما
ملت است كه بالاخره دشمن متجاوز زورگوي
دروغگوي مستكبر را از اوج نخوتش به زير خواهد آورد
و به زانو خواهد افكند.
در طول تاریخ بسیار بودهاند انسانهای گنهکاری که با تابش نور معرفت به قلبشان، توبه کردهاند و هدایت شدهاند. از سوی دیگر کم نبودهاند کسانیکه با متخلق شدن به صفات حمیده و انجام عبادات، خود را کامل دیدهاند، کبرشان آنها را زمین زده و تا ابد از حق دور شدهاند!
راه نجات از کبر و خودبینی رسیدن به این بینش است که هر چه زیبایی است، فیض حق است و ما جز فقر و نیاز به درگاه او هیچ نداریم. پس لحظهای از تضرع و اظهار نیاز به درگاهش نباید غافل شویم.