من یک طلبه ی دختر هستم
پیوند: http://sdggr.blogfa.com/
پیوند: http://sdggr.blogfa.com/
فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال
هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست
چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین
کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست
گرامی باد روز پاسدار، بر سربازان اسلام
که با پرچمداری آرمان های اباعبدالله(ع) تفسیرگر راه حسینند.
ولادت امام حسین(ع) و روز پاسدار مبارک باد
راز شیرینی عسل
[ 7 ] روزی پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و امیرمؤمنان علی علیه السلام در میان نخلستان نشسته بودند که زنبور عسلی دور پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله شروع به چرخیدن کرد. پیغمبر صلی الله علیه و آله فرمود: «یا علی! می دانی این زنبور چه می گوید؟» حضرت علی علیه السلام فرمود: «خیر.» رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: این زنبور ما را مهمان کرده و می گوید: یک مقدار عسل در فلان محل گذاشتم. امیرمؤمنان علیه السلام را بفرستید تا آن را از آن محل بیاورد. امیرمؤمنان علیه السلام بلند شد و عسل را از آن محل آورد. حضرت رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «ای زنبور! غذای شما که از شکوفه گل تلخ است، به چه علّتی آن شکوفه به عسل شیرین تبدیل می شود؟» زنبور گفت: «یا رسول اللّه ! شیرینی این عسل از برکت وجود
[21]
مقدّس شما و (آل) شماست. چون هر وقت از شکوفه استفاده می کنیم ، همان لحظه به ما الهام می شود که سه بار بر شما صلوات بفرستیم. وقتی که می گوییم: «اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد»(22) به برکت صلوات بر شما عسل ما شیرین می شود.»
22 . کنزالعمال،ج 1، 2219.
نویسنده: حجتالاسلام جواد محدثی
الهی! كعبهی و محراب، بهانه است، معبود تویی. درس و كتاب، بهانه است، مقصود تویی.
الهی! یا منزلالبركات! یا مبدل السكنات بالحركات! حركاتمان را بركت و سكونمان را حركت عطا كن. به قرب خود راهمان ده. بیپناهیم، پناهمان ده.
الهی! خالصان خواستهی خود را به خاطر خدا فدا میكنند و جلد یا از دفتر اعمال جدا میكنند.
الهی! نصیرمان باش بصیر گردیم، بصیرمان كن تا از مسیر برنگردیم، آزادمان كن تا اسیر نگردیم، گاهی تو را گم میكنیم، مددی كن تا خویش را گم نكنیم. تنها رضای تو را جوییم و خط عمل را با آب ریا نشوییم.
الهی! غیب در نظر تو، حضور است و باطن نهان در نظر تو، ظهور. ما را با جهان غیب آشنا كن، ذائقهی جانها را طعم حضور بپشان و مسویهای نیاز را به طور نور بكشان.
الهی! بصیرت را به سیرت و صورت ما بازگردان، راه جاهل و باطل را ببند و راه حق را بازگردان.
الهی! امیران كشور دل به درگاهت حقیرند و اسران بت نفس به یاریات فقیر، ما را امیر كشور دل كن تا اسیر فرعون نفس نشویم.
الهی! شاكریم كه ما را بر سفرهی عترت نشاندی و طعم محبت اهلبیت (علیهم السّلام) چشاندی.
یا من حبه حلیه المتقین، یا من عونه كفایه الموحدین! خلصنا من الحواشی الی المتون و نجنا من اساره البطون.
تویی كه تاكنون نمیشناختمت
متولد 1360 زاهدان.سعيد در خانواده اي اهل سنت و حنفي مذهب در شب تولد حضرت مسيح(ع)متولد ميشه.يه روز تو كارواشي كه كار ميكرده پاش سر ميخوره و از چاه آويزان ميشه طوريكه پاهاش بصورت باز به طرفين گير كرده و فشار زيادي به لگن و بدنش وارد ميشه. ميارنش بيرون و تا يك سال درد ميكشه. ميگفتن كه خوب ميشه ولي اين مسئله به يك بيماري لاعلاج بدل ميشه. هر روز مرض بيشتر شده و بدن ورم ميكنه و لاغر ميشه طوريكه نميتونه راه بره. شكمش مياد بالا و پر از غده ميشه،گلويش ميگيره و پاش كج ميشه. به دكتر مراجعه ميكنن، كسي نتونست بفهمه كه چه مرضي داره. ميفرستن تهران. ميرن پيش دكتراي مختلف و بيمارستانهاي متعدد و تشخيص ميدن كه سرطان بدخيمي داره. تومور استخواني در لگن خاصره. غده اي از پاش بيرون آوردن و درمانهاي مختلف ميشه ولي پاي راستش از چپش كوتاهتر ميشه. تمام بدن مملو از مرض. شيمي درماني مي كنن ولي دوباره عود ميكنه و باز هم شيمي درماني. موهايش ميريزه و غذا هم نمي خوره. سعيد خوب شدني نبود. سعيد زمين گير شد و توان راه رفتن ازش گرفته ميشه.دكترا جوابش كردن. قطع اميد كامل. قرار بود زندگيشونو بفروشن و حتي اگه شده خارج از كشور درمان بشه.
مادرش تصميم گرفت كه سعيد رو ببره مشهد و دخيل امام رضا(ع) بشه ولي بعد در بيمارستان امام خميني تهران مجددا بستري ميشه. يه شب كه مادرش خيلي گريه ميكرده و نماز ميخونده كنار تخت سعيد يكي از پرستاراي بيمارستان بهش ميگه: جمكران. مادر ميره پيش رئيس بيمارستان. بهش ميگه: جمكران چيه؟ هر چي هست جمكران بمن بده. اگه قرصه، اگه شربته، اگه پوشيدنيه، اگه نوشيدنيه… من جمكران ميخوام. سعيد رو با آمبولانس ميبرن جمكران. اونجا يه اتاق ميگيرن (اتاق شماره 7). مادر از خدا ميخواد كه روسفيد بشه و شفا بگيره.
آبان سال 1372 بود و شب شهادت حضرت فاطمه (س).سعيد ميگه: خوابيدم بين خواب و بيداري دو نفر اومدن توي اتاقم يه خانوم و يه آقا. با هم عربي حرف ميزدن. من به اونا اعتنايي نكردم. آقا كنارم نشست و سلام كرد. پتو رو از روي سرم ورداشتم و از روي اجبار جواب دادم. آقا به نظرم آشنا اومد. خانومه روبند و چادر سياه داشت. چند دقيقه اي با هم صحبت كرديم راجع به يه موضوعي و با زبان عربي در صورتي كه من عربي اصلا بلد نيستم ولي زبانشان را ميفهميدم. اون خانومه خودشو معرفي كرد و گفت:فاطمه زهراست(س) و گفت كه چون مادرت خيلي گريه و التماس ميكنه من سفارش شمارو به فرزندم مهدي (عج) كردم. آقا اونو شفا ميده و بهش ميگه كه شما عمر زيادي نخواهي داشت.و در حرم حضرت رضا(ع) دفن خواهي شد. بعد از رفتن اين بزرگواران سعيد پا ميشه. مثه يه آدم سالم شروع ميكنه به راه رفتن. سعيد شفا يافت.
به خانواده اش گفته بود كه من سه سال بيشتر مهمان شما نيستم. بعد از شفا گرفتن سعيد وارد مدرسه علميه ميشه تا درس حوزوي بخونه. ..بعدا توسط يك وهابی کور دل مسموم و در سال 1375به شهادت ميرسد.
قبرش: حرم حضرت رضا(ع) صحن جمهوري اسلامي بلوك 93
2نفر از دكتراي معالج سعيد:دكتر محسن توانا رئيس درمانگاه مسجد جمكران.
دكترغلامرضا باهر استاد دانشگاه و رئيس بيمارستان آيت ا… گلپايگاني.